اولین مرواریدت مبارک

امروز صبح ساعت 4.30 بیدار شدی و طبق معمول شیر خوردی و خوابیدی اما بازم طبق معمول چند روز گذشته دوباره بیدار شدی و هر ترفندی به کار بردم نخوابیدی منم برای اینکه بابا و مامان جون و بابا رضا بیدار نشن یوقت شروع کردم آروم آروم باهات بازی کردن.رفتم لز تو یخچال یکم انگور آوردم بخوریم، اولین انگور رو که چکوندم تو دهن کوچولوت دستم خورد به یه مروارید تازه جیک زده تیز!! الهی مامان قربونت بره بالاخره دلیل بی تابی های شبونه شما خودشو بهمون نشون داد.خیلی دلم میخواد برات جشن دندونی بگیریم اما چون تولدت نزدیکه نمیدونم بگیریم یا نه!حالا ببینیم چطور میشه.راستی بابایی امروز برا دندونی دختر گلم یه جفت گوشواره خوشگل خریده.

امروز موقع چهار دست و پا زیر دستت خالی شد و چونت خورد زمین و اون یذره دندون نازت زبونتو برید و ازش خون اومد و شمام کللللی گریه کردی...:(((((

پ.ن: مامان جون و بابا رضا چند روزی هس بخاطر اینکه دارن خونشونو بازسازی میکنن خونه ما مهمونن و انشالا تا آخرای شهریور خونمون میمونن

کارای این روزای شما:

هرچیزی که شبیه تلفن باشه یا بعضا حتی لباس هاتو میذاری دم گوشت و الو میگی.

دست دسی میکنی از 12 مرداد.

چهار دست و پاتو خیلی تند کردی ( از 6.5 ماهگی چهار دست و پا میری) و تقریبا یه ماهه که میگیری بلند میشی و چند روزی هم هست که وقتی بلند میشی بغل بغل قدم برمیداری.

دالی میکنی و کاملا خم میشی. اینم تقریبا دو هفته هست که انجام میدی.

از یک ماه پیش آب و به به رو میگی.

و حسابی بلدی که خودتو تو دل همه جا کنی.همه عاشقتن خوشگلکم.